-
دل سوخته
یکشنبه 22 آبانماه سال 1384 19:21
وقتی دهکده ای می سوزد دودش را همه می بینند اما وقتی قلبی می سوزد کسی شعله اش را نمی بیند...!!!
-
ادم باید چه جور باشه؟
یکشنبه 15 آبانماه سال 1384 17:36
ادم باید چه جور باشه؟ اگه سر به زیر و متفکر باشه میگن:افسردس . اگه شاد و خندون باشه میگن :جلف و سبکه . اگه چاق باشه میگن :شکمو و پرخور و بی غمه . اگه لاغر باشه میگن:خسیس و گداست یا حمال وارثه . اگه زیر بار زور نره میگن:خروس جنگیه و اهل مرافعه س . اگه از حقه خودش بگذره میگن:بی عرضه و دست و پا چلفتیه . اگه اهل درس و...
-
وجدان*
یکشنبه 15 آبانماه سال 1384 16:32
* وجدان تنها محکمه ای است که نیاز به قاضی ندارد * نیلو
-
سلام همدم شبهای تنهاییم
چهارشنبه 6 مهرماه سال 1384 00:21
همدم شبهای تنهاییم سلام چند وقت است که ندیدمت ؟ نمیدانم . روزهاست؟ … نه ، سالهاست … نه ، سال کم است . قرنیست نیستی . راستی چرا نیستی ؟! نمیدانم کی و چطور ؟ اما در این تنهایی دلگیر فقط یادم میآید چه بهشتی بود روزهای با تو بودن . چه شبهای زیبایی بود از عشق گفتن . میدانی ؟! تمامی دل من آکنده از عشق بود و هست . تمامی...
-
دلم گرفته
سهشنبه 5 مهرماه سال 1384 22:34
سلام مهربونا.خوبین؟؟؟؟ امروز خیلی دلم گرفته نمیدونم چرا!!! هر موقع دلم میگیره میام اینجا و خودمو خالی میکنم. یا با شعر یا هم همینطوری میامو درد و دل میکنم. تو هم اگه یه وقت خدایی نکرده دلت گرفت بیا ما در خدمتیم
-
چکونه خداوند زن را افرید؟؟؟؟؟؟؟؟
جمعه 1 مهرماه سال 1384 02:47
چگونه خداوند زن راآفرید در زمانهای قدیم داستان بسیار لطیفی از چگونگی خلقت زن وجود داردکه در کتاب تورات این پدیده را طی داستان آفرینش چنین حکایت میکند:نخستین بار خدا زمین و آسمان و هر چه در آن و براین است خلق فرمود پس از آن مرد را آفرید همینکه خواست زن را بیافریندتمام مواد و عناصری که در دسترس خود برای خلقت عالم و مرد...
-
عشق*
پنجشنبه 31 شهریورماه سال 1384 00:54
زمین عاشق شد و آتشفشان کرد هزار سنگ آتشین به هوا رفت خدا یکی از آن هزار هزار سنگ آتشین رابه من داد تا در سینه ام بگذارم و قلبم باشد حالا هر وقت که روحم یخ می کند سنگ آتشینم سرد می شود وتنها سنگش باقی می ماندو هر وقت که عاشقم سنگ آتشینم گر می گیرد و تنها آتشش می ماند مرا ببخش که روزی سنگم و روزی آتش مرا ببخش که در سینه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 شهریورماه سال 1384 16:59
شکلات با یک شکلات شروع شد . من یک شکلات گذاشتم توی دستش . او یک شکلات گذاشت توی دستم . من بچه بودم ، او هم بچه بود . سرم را بالا کردم . سرش را بالا کرد . دید که مرا می شناسد . خندیدم . گفت : دوستیم ؟ گفتم : دوستِ دوست . گفت : تا کجا ؟ گفتم : دوستی که " تا " ندارد. گفت : تا مرگ ! خندیدم و گفتم دوستی که " تا " ندارد !...
-
مرغ مهتاب میخواند
سهشنبه 22 شهریورماه سال 1384 04:11
یه سری مشکلات پیش اومد .. نتونستم آپ کنم .. مرغ مهتاب می خواند. ابری در اتاقم می گرید. گل های چشم پشیمانی می شکفد. در تابوت پنجره ام پیکر مشرق می لولد. مغرب جان می کند، می میرد. گیاه نارنجی خورشید در مرداب اتاقم می روید کم کم بیدارم نپنداریدم در خواب سایه شاخه ای بشکسته آهسته خوابم کرد. اکنون دارم می شنوم آهنگ مرغ...
-
قلب
شنبه 12 شهریورماه سال 1384 02:04
اینو بدون که برای زنده موندنت یه قلب می تپه که اونم قلب خودته. پاری
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 31 مردادماه سال 1384 22:01
از کوچه که میگذرم عطر یاد تو مرا به گذشته های نزدیک میبرد.تو روشن تر از همه ستارگانی و بزرگتر از سیاره ای که هزار برابر . نیلو
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 31 مردادماه سال 1384 21:55
به دوردستها نگاه کن ان دورها دورهای دور و پیراهنی که در باد تکان میخورد و خیابانی به امتداد رویاهای تو که به هیچ ایستگاهی از جهان نمیرسد نیلو
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 مردادماه سال 1384 22:42
آسمان هست من هستم مثل یک پرستوی مهاجر با حسی غریب اما نه برای تو و نه برای هیچکس در کنار این مردم شاید حضور صدایی نتواند نگاههایی چنین سنگین را جا به جا کند شاید برای باور وجودم اثباتی لازم باشد اما من وجود دارم برای تنهایی دیوارهای اتاق برای انتظار قلبهای بدون عکس برای ترک خوردگی روح باغچه من هستم با قلبی شکسته اما...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 مردادماه سال 1384 22:30
من از قصه زندگی ام نمی ترسم من از بی تو بودن به یاد تو زیستن و تنها از خاطرات گذشته تغذیه کردن می ترسم. ای بهار زندگی ام اکنون که قلبم مالا مال از غم زندگیست اکنون که باهایم توان راه رفتن ندارد برگرد باز هم به من ببخش احساس دوست داشتن جاودانه را باز هم آغوش گرمت را به سویم بگشا باز هم شانه هایت را مرحمی برایم قرار...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 مردادماه سال 1384 20:40
زندگی زیباست ای زیبا پسند زنده اندیشان به زیبایی رسند آنقدر زیباست این بی بازگشت که برایش میشود از جان گذشت گر سوز عشق در دل ما رخنه گر نبود سلطات عشق را به سوی ما نظر نبود عشق اگر آید برد گوش دل فرزانه را دزد عاقل اول میکشد چراغ خانه را پانی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 مردادماه سال 1384 01:56
ونترسم از مرگ مرگ پایان کبوتر نیست. مرگ وارنه یک زنجره نیست. مرگ در ذهن اقاقی جاری است. مرگ در اب وهوای خوش اندیشه نشیمن دارد. مرگ درذات شب دهکده ازصبح سخن می گوید. مرگ با خوشه انگور می اید به دهان. مرگ در حنجره ی سرخ_گلو میخواند. مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است. مرگ گاهی ریحان می چیند. .... گاه در سایه نشسته است به ما...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 تیرماه سال 1384 08:45
کوله پشتی اش را برداشت و راه افتاد . رفت که دنبال خدا بگردد ؛ و گفت: تا کولهام از خدا پر نشود بر نخواهم گشت . نهالی رنجور و گوچک کنار راه ایستاده بود . مسافر با خنده ای رو به درخت گفت: چه تلخ است کنار جاده بودن و نرفتن . و درخت زیر لب گفت: ولى تلخ تر آن است که بروى و بى رهاورد برگردى . کاش مى دانستى آن چه در جست و...
-
پنجره
یکشنبه 26 تیرماه سال 1384 22:18
. می گویند پنجره احساس ندارد ولی وقتی پنجره اتاقم دم کرده بود و من روش نوشتم 'دوست دارم' برام اشک ریخت پارمیدا
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 تیرماه سال 1384 04:21
روزی که از مادر متولد شدم. صدایی در گوشم طنین اٿکند. پرسیدم کیستی؟ گفت: غم وقتی که کودکی بیش نبودم، فکر می کردم غم عروسکی است که من با آن بازی می کنم. حال می دانم که من عروسکی هستم بازیچه دست غم. پانی
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 16 تیرماه سال 1384 08:25
معلم گفت :بنویس سیاه و پسرک ننوشت معلم گفت :هر چه می دانی بنویس و پسرک گچ را در دست فشرد معلم گفت(املای ان را نمی دانی؟) و معلم عصبانی بود سیاه اسان بود و پسرک چشمانش را به سطل قرمز رنگ کلاس دوخته بود معلم سر او داد کشید و پسرک نگاهش را به دهان قرمز رنگ معلم دوخت و باز جوابی نداد . معلم به تخته کوبید و پسرک نگاه خود...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 16 تیرماه سال 1384 08:00
قطره را پرسیدند آرزویت چیست ؟ گفت به هم پیوستن و جویبار شدن جویبار را پرسیدند آروزیت چیست ؟ گٿت به هم پیوستن و رود شدن رود را پرسیدند آرزویت چیست؟ گفت به دریا پیوستن و دریا شدن دریا را پرسیدند آرزویت چیست ؟ گفت هیچ ولی ای کاش قطره شبنمی بودم در کنار گلی بی خبر از همه ای کاش و ای کاش ......... پانی
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 16 تیرماه سال 1384 07:58
لحظه دیدار نزدیک است باز من دیوانه ام ، مستم باز می لرزد ، دلم ، دستم باز گویی در جهان دیگری هستم های! نخراشی به غفلت گونه ام را ، تیغ های! نپریشی صفای زلفم را ، دست آبرویم را نریزی ،دل ای نخورده مست لحظه دیدار نزدیک است. پانی
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 16 تیرماه سال 1384 07:15
من از نهایت شب حرف می زنم . من از نهایت تاریکی ، از نهایت شب حرف می زنم . اگر به خانه من آمدی ، برای من ای مهربان چراغ بیاور و یک دریچه ، که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم . پانی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 تیرماه سال 1384 15:08
امروز کسی محرم اسرار کسی نیست ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 تیرماه سال 1384 14:45
بیا تا زندگی رنگی بگیره همین امروز بیا که فردا دیره یک کلام ختم کلام عاشقتم دوست دارم دیوونتم یک کلام ختم کلام عشق منی ، تو رو، رو چشمم میذارم تو چشمات گم شدن صدها ستاره عشق تو خورشید و یادم میاره یه سری به ما بزن تا که ببینی عاشقت هنوز چشم انتظاره بیا تا زندگی رنگی بگیره همین امروز بیا که فردا دیره یک کلام ختم کلام...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 تیرماه سال 1384 14:39
اشک من ! خودتو نگه دار ، نیا پایین منو رسوا می کنی آخه غم تو میون جمعی ، چرا تنها ، منو پیدا می کنی می شکنی منو با نگاهت ، پیش مردم ، آخه ای چشم سیاه خون قلب منو هر شب ، جای باده ، توی مینا می کنی خون قلب منو هر شب ، جای باده ، توی مینا می کنی ***** می ریزه رو بالش من ، هر شب این اشکای لرزون بی تو من غمگین و تنها ، من...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 تیرماه سال 1384 16:58
تو یــادم کن فرامــوشـم تو روشن کن که خاموشم نبــر عشــقـو از آغوشـم بگـو قـلـبـت پشـیــمـونـه نبر عشــقـو از این خونـه تو بـــاور کن کــــلام مـن مجنون تر از تو عاشق نمی بینم اشکامو پاک کن محتاج تسکینم آرامـش مـن ای عشـق دیریـنـم بی تو هیچم بی تو مـی مـیــرم مجنون تر از تو عاشق نمی بینم اشکامو پاک کن محتاج تسکینم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 تیرماه سال 1384 02:43
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 تیرماه سال 1384 01:39
میخندم اما خنده ام تلخه میدونی میگریم اما گریه از درده میدونی خندم برای پوچی دنیاست میدونم گریم برای عشق بی فرداست میدونم میخونم این آواز عشق تا زنده هستم بی عشق نمیشه زنده بود ای یار مستم پرکن فضای خالی دنیامو با عشق بگذار اگر میخدم من با عشق بخندم نگیر مجنون عشقو از لبم افسونگر عشق بیا با من بخون با من برقص بازیگر...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 تیرماه سال 1384 01:19
اگه یه روز بری سفر ... بری زپیشم بی خبر اسیر رویاها می شم ... دوباره باز تنهامی شم به شب می گم پیشم بمونه ... به باد می گم تا صبح بخونه بخونه از دیار یاری ... چرا می ری تنهام می ذاری اگه فراموشم کنی ... ترک آغوشم کنی پرنده دریا می شم ... تو چنگ موج رها می شم به دل می گم خواموش بمونه ... میرم که هر کسی بدونه می رم به...