ونترسم از مرگ
مرگ پایان کبوتر نیست.
مرگ وارنه یک زنجره نیست.
مرگ در ذهن اقاقی جاری است.
مرگ در اب وهوای خوش اندیشه نشیمن دارد.
مرگ درذات شب دهکده ازصبح سخن می گوید.
مرگ با خوشه انگور می اید به دهان.
مرگ در حنجره ی سرخ_گلو میخواند.
مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است.
مرگ گاهی ریحان می چیند.
....
گاه در سایه نشسته است به ما می نگرد.
وهمه می دانیم
ریه های لذت پر اکسیژن مرگ است