باز هم دل چنگ بر دل میکشد

دیده را بر اشک و بر خون میکشد


میسوزد از دوریت لبخند من

شعله میگیرد از آن احساس من


بی تو رنگ شادیم خاکستریست

در من اما لحظه های خستگیست


با تو من رنگی ز فردا داشتم

خاطری بی رنج و رعنا داشتم


بی تو گر روزی به صحرا جان دهم

نیست باکم که در راهت جان دهم

پانی

نظرات 2 + ارسال نظر
علی پنج‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 11:54 ب.ظ http://1kalagh-40kalagh.blogsky.com

یادم هست عزیزی میگفت :خداجائی است که درآن جاشادیست .برای چه اینهمه غم!می توان عاشق بود
اماشاد.یه وبلاگ دارم درموردعاشقانه های من اگرخواستی
بخوان .

http://132132.persianblog.com

محمود جمعه 13 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 12:06 ق.ظ http://nooshdaroo.blogsky.com

سلام ... وبلاگ قشنگی دارید . تبریک میگم ...
هر جور که دلتون میخواد بنویسید . غم ، شادی ، عشق ، نفرت ، ... خلاصه هرچی دلتون خواست .
پاینده باشید .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد