
نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد٬
نمیدانم ٬ نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت٬
ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش٬
و او ریز و پی در پی دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد و خواب خفتگان اشفته و اشفته تر سازد٬
بدین سان بشکند در من سکوت مرگبارم را.
سلام عزیز وبلاگ قشنگ و پر محتوایی داری حیف که غمگینی: نمیدونم چرا؟ به هر حال خوشحال میشم اگر به من سر بزنی.یا علی
خدا نگهدار
زیبا بود ولی درست نمی دانم از چه سان سکوت اختیار کرده ای . می دانی , گاهی بهتر یک سکوت تا به ابد خاموش بماند.
*
در پناه حق
سلام .. زیباست .. خوشم اومد . حالا چرا غم .. موفق باشید .. باز سر می زنم فعلا بای